نتایج جستجو برای عبارت :

بیرون رفتن هامون

زندگی مثل الاکلنگ بچگی هامون میمونه!برای بالا رفتن پا میکوبیم به زمین و زمان اما غافل از اینکه بعد از هر بالا رفتنی یک پایین اومدنی هم هست!
 
+اگر این رو آویزه گوشم کنم دیگه براحتی روحیه ام رو از دست نمیدم چرا که بعد از هر پایین اومدنی منتظر بالا رفتن میمونم!
بسم الله
یکی از مشکلاتی که دارم اینه که همسرم اهل تفریح و روابط با انسانها نیست
توی این مدت که ازدواج کردیم بیرون رفتن هامون به قصد تفریح به اندازه ای هست که با انگشت های دست قابل شمارشه...
برعکس من به شدت اهل تفریحم و بیرون رفتن و ...
اما بعد از زیر یک سقف اومدن اکثر اوقاتم رو تو خونه بودم
گاهی کار هنری کردم که خورد تو ذوقم و ول کردم
چند وقت پیش با کلی التماس و خواهش گفتم نگاه چقدر هوا خوبه
خونمون نزدیک چندین باغ هست حیف نیست تو خونه بشینیم بیا هم
 استیل هامون
صندلی      استیل هامون     ، محصولی مدرن و زیباست که امروزه طرفداران بیشماری دارد ، کالاپلاست با عرضه این محصول شما را در انتخاب و طراحی دکوراسیون منزل و یا محیط های کاریتان یاری می کند ، صندلی استیل هامون در دکوراسیون داخلی منازل استفاده می شود ، این محصول به عنوان صندلی نهار خوری ،صندلی سالن نیشیمن ،آشپزخانه ، به عنوان صندلی میز تحریر، و محیط کاری مانند رستوران ها، کافی شاپ ها و ... و حتی محیط های باز کاربرد دارد، بنابراین صند
این
پاورپوینت در 16 اسلاید به شکل کاملاً منحصر به فرد طراحی شده است در این
پاورپوینت مطالبی از نام های دیگر دریاچه هامون،حوزه آب ریز،حقابه از
هیرمند،جانوران دریاچه هامون و سای مطالب به روز و مفید و ارزنده در مورد
مورد دریاچه هامون در این پاورپوینت درج شده است که امید واریم رضایت شما
عزیزان را جلب نماید

جهت دانلود فایل کلیک کنید
تنظیم اهدافمون مطابق با علاقه هامون گاهی کار دستمون میده،شاید باید دنبال وظیفه بود تا در نیمه راه انگیزمون رو از دست ندیم و پایبند به هدفمون باشیم...
برای انتخاب هدف به وظیفه هامون توجه کنیم و‌ برای رسیدن بهش از راهی که علاقه داریم شروع کنیم...
هتل آپارتمان هامون مشهد
یکی از هتل آپارتمان کیفیت خوب و یک ستاره مشهد می باشد که در سال 1391
مورد بهره برداری قرار گرفت که از این نظر مجموعه ای تازه ساز محسوب میشود و
در نزدیکی و جوار حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) واقع شده است و با توجه به
فاصله کمی که تا حرم مطهر دارد , از این رو هتل آپارتمان هامون مشهد را می
توان از جمله هتل آپارتمان مشهد نزدیک به حرم به شمار
آورد. این هتل آپارتمان دارای واحد های دو تخته , سه تخته , آپارتمان یک
خوابه چهارتخته و آپا
دانلود آهنگ جدید سروش هامون تیک تاک
Download New Music Soroosh Hamoon Tik Tak
[ دانلود آهنگ با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ + متن آهنگ و پخش آنلاین موزیک ]

سروش هامون تیک تاک

متن آهنگ تیک تاک سروش هامون
 
ای جان ای جان ای جان ای جان ای جان ای جان
آهای همیشه شیطون دلمو میبری آسون
آهای نباشی تو لک آتیش پاره ی بانمک
قلبم با تیکو تاک ساعت داره میکوبه اره داره میکوبه با تو همه چی خوبه
چشمام نمیشه نبینه برق توی چشاتو دلم ردیفه با تو اره دارم هواتو
ای جان ای جان ای جان ای جان ای جان
رو بدن پسرش تتو کرده!!!!عکسش و فرستاده!!! 
بچه تازه 9سالشه!
شاید اگر بزرگ شه دلش نخواد رو بدنش طرح باشه و یا اصصصلا اون طرح و دوست نداشته باشه!!!! و یا بخواد رشته ای تحصیل کنه یا جایی کار کنه که همین تتو مانعش بشه!
برای سلامتی هم مضره! 
بخدا قسم ماها صاحب بچه هامون نیستیم!!!!
به بهونه روشنفکری گند میزنیم به اینده بچه هامون!!!
دلم میخواد یچی بهش بگم ولی جلوی خودم و میگیرم... 
خدایا خودت به بچه ها رحم کن 
پدر مادرامون دارن به کجا میرن...
معرفت به ذاتِ آدماست.
نه پیشینه، نه جایگاه و نه نسبت!
معرفت،
یه چیزی شبیهِ یه مهره ی یاقوتی رنگ ِ
که دور قلبِ بعضی هامون هست 
پیوسته به یه نخِ نامرئی!
دورِ قلب ِ بعضی هامون نه!
بیخودی تو آدما دنبالِ توجیه نگردین!
معرفت به ذاتِ آدماست...
---------------------------------

معرفت دُرّ گرانی است...
بعد دوماه رفتم بیرون بیشتر دلم گرفت
رفتیم خونه ی در حال ساختمونو ببینیم که دیکه آخراشه
خیابونای خلوت مغازه های بسته پارکای تعطیل و مردمی که نیستن...
ادما تا از چیزایی که دارن محروم نشن یا از دستشون ندن قدرشونو نمیدونن
ما اغلب ناسپاسیم و غر میزنیم
همه چیز برای همه مون عادی شد
و خدارو نسبتا فراموش کردیم
باید از تمام ناسپاسی هامون توبه کنیم و بابت تمام داشته هامون شکرگزار باشیم
 
«یا لطیف»
بابا میگفت با دیدن هر مرگ زندگی آدم تغییر می‌کنه. نگاهمون به زندگی عوض میشه. یادمه چند سال پیش که چند نفر رو پشت سر هم از دست دادیم زندگی‌ام عوض شد. لبخندم هم. انگار اون شادی عمیق و بی دغدغه برای همیشه من رو ترک کرد و رفت. حالا با خودم فکر می‌کنم قلب‌هامون هرگز التیام پیدا خواهد کرد؟ آیا هیچ وقت لبخند دوباره روی لب‌هامون میشینه؟ آیا باورمون به این زندگی و به این دنیا هرگز دوباره همونی میشه که بوده؟
 
...
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَان
دانلود آهنگ سروش هامون ماه منی
ترانه و آهنگ بسیار زیبا و شنیدنی ماه منی با دو کیفیت اورجینال 128 و 320 و لینک مستقیم و پخش آنلاین
Download New Music By Soroosh Hamoon Called Mahe Mani

ترانه اهنگ ماه منی :
درمون دردمی جادو داره چشاتتو واسم همدمی اتیش میباره نگاتفکرم درگیرته بدجوری گیرتهدنیام توو دستته تحت تاثیرتهای وای ای وای ای وای از دستت میزنیمیبری دلمو تو ناز شصتتروزی هزار دفه میگم میخوامت ♪
♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫
دانلود آهنگ سروش هامون ماه منی
♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫
سروش هامون شال مشکی
دانلود آهنگ سروش هامون شال مشکی به همراه متن از رسانه رز موزیک با بالاترین سرعت و قابلیت پخش آنلاین در قالب mp3.
از بخش آهنگ های سروش هامون بازدید کنید.
Download Song Soroosh Hamoon–Shale Meshki + Lyrics
جای امن و خاص
با دلم روراست
دل که چیزی نیست؛ رو چشامه جاش

متن آهنگ سروش هامون شال مشکی
جای امن و خاص
با دلم روراست
دل که چیزی نیست؛ رو چشامه جاش
دانلود MP3 با کیفیت 128kbps
دانلود MP3 با کیفیت 320kbps
سروش هامون شال مشکی
دانلود آهنگ سروش هامون شال مشکی به همراه متن از رسانه رز موزیک با بالاترین سرعت و قابلیت پخش آنلاین در قالب mp3.
از بخش آهنگ های سروش هامون بازدید کنید.
Download Song Soroosh Hamoon–Shale Meshki + Lyrics
جای امن و خاص
با دلم روراست
دل که چیزی نیست؛ رو چشامه جاش

متن آهنگ سروش هامون شال مشکی
جای امن و خاص
با دلم روراست
دل که چیزی نیست؛ رو چشامه جاش
دانلود MP3 با کیفیت 128kbps
دانلود MP3 با کیفیت 320kbps
هر چیزی که میشه به تو میرسم، به دست هات، به لب هات، به آغوشت...
به کنار هم نشستن ها، به گوشواره گوش کردن ها...
چقدر دلم تنگ شده و چقدر فقط تو موندی توی این ذهن من...
دیگه یادم نمیاد لحظه هارو، خندیدن هامون رو، واکنش هامون رو. دیگه یادم نمیاد باهم چه شکلی بودیم.
دوستت دارم؟ نه.
دارم ولی نه اون شکلی... ولی تو از ذهنم نمیری بیرون. اصلا...
دیگه خیلی لحظه هارو یادم نمیاد ولی تو هنوز از ذهنم نرفتی...
دانلود آهنگ سروش هامون آشوب
Download New Music Soroosh Hamoon – Ashob
پخش بزودی – دمو آهنگ اضافه شد


سروش هامون آشوب

متن آهنگ آشوب از سروش هامون
 
ای جان آهای ♪ همیشه شیطون دلمو ♪ میبری آسون
آهای نباشی ♪ تو لک آتیش پاره ♪ با نمک
قلبم با تیک و تاک ♪ ساعت داره ♪ میکوبه
به دوروبرم نگاه میکنم خوب که توجه میکنم میبینم که ما چقدر خوب از مواد دوروبرمون استفاده میکنیم تا ترکیب های جدید بسازیم که نیاز هامون رو برطرف کنیم. به نظرتون با همون مواد میتونیم آدم بسازیم؟ یادمه وقتی اولین بار از پدر و مادرم پرسیدم ما چجوری به دنیا اومدیم سکوت کرد بعد خندیدند، هر دوشون خندیدند بعد گفتن شما رو خدا به ما داده. ما رو خدا داده به پدر مادر هامون ولی من یادم نمیاد که انتخاب کرده باشم.!!!
به نظرتون اگر بتونم اتم های تخمک و اسپرم رو
دانلود آهنگ جدید سعید فشکی به نام خاطره هامون
Текст песни Khaterehamoon Saeid Feshki
چه دیر فهمیدم که قلبمКак поздно я осознал свое сердце
توو سینم فقط واسه تو میکوبه В моем кино это только тебя бьет
تو بودی تک چراغ هر شب تارم

ادامه مطلب
اونجایی که رضا بهرام میگه:
"بی عشق جهان یعنی، یک چرخش بی معنی"
زیباترین جمله ای هست که میشه براش قاب طلا گرفت
و زد روی سینه دیوار و ساعت ها بهش زل زد!
ولی نه برای عشق های دایرکتی و اینستاگرامی و
چرا بی شب بخیر خوابیدی و صبح بخیر یادت رفت!
فقط برای یک عشق...
اون عشقی که مثل خون در رگ هامون جاریه،
مثل قلب تو سینه مون میتپه،
مثل صداست در گوشمون،
مثل نور در چشممون،
مثل کلمه روی زبانمون،
مثل قدرت دستامون،
مثل نای موندن و رفتن در پاهامون...
یک عشقی که هیچ
به نظرم بهتره بجای تعطیلی مدارس مسئولین تردد خودرو ها را در روزهایی که جو پایدار هست ممنوع کنند . یکم ما به خودمون میاییم پیاده روی بیشتری میکنیم . هم تصمیم میگیریم منزلمون به محل کارمون نزدیکتر بشه هم اینکه مدرسه و کلاسهای فوق برنامه بچه هامون رو نزدیک خونه هامون انتخاب میکنیم. فقط روزهای بارانی و برفی خودروها آزاد باشن و روزهای آخر هفته . روزهایی که باد و بارون نیست از هشت تا شش غروب تردد خودرو شخصی ممنون بشه . البته هر چه سریعتر هم ایستگاه
تصویر بالای یاد آور خیلی چیزهاس ... یاد آور اولین روز دانشگاه روز معارفه دانشجوی چیزی که به نظرم چرت ترین روز دانشگاه برای یه بچه دانشگاهی محسوب میشه از این که بچه های ترم بالایی بهت بگن ورود چُس ترم های عزیز به دکه رو خوش آمد میگیم...
لقب های دانشکده فنی حرفه ای  اینا بودن مام میگفتیم میگفتم نَر کرده ، دِکه قم ، دانشگاه سیبلو ها . این دانشکده بیشتر شبیه مدرسه بود تا دانشکده که الان کردنش دانشگاه... 
این دانشکده یاد آور روز های بود که الکی الکی شر
امروز 29 اسفند 98 بود، و فردا صُبح ساعت 7:19 دقیقه سال تحویل میشه و وارد 99 میشیم. و حتما من خوابم، مگر اتفاقی بیدار بشم و دوباره بخوابم . با اینکه معتقدم سال 99 هم خبری نیست و یا حتی زندگی طبقِ روال هِی بدتر میشه اما سعی میکنم به بهار فکر کنم، به شکوفه ها، گل ها، .. سفره هفت سین پهن کردیم، ماهی و سمنو نداریم اما خب ترجیح دادم سفره رو بندازیم. سبزه رو خواهرزادم آورد و داد به من :)) کلِ بعد از ظهر به رنگ کردنِ تخم مرغ ها گذشت و لحظه یِ خوبی بود، یعنی حالم بَ
صبحایی که زودتر بیدار میشم و می پرم پشت رولر کوسترم(بخونید میزمطالعه م) ، قبل رفتن سرکار برام چایی میریزه ، میبوستم و میگه: داغتو نبینم بابا
کاش منو اینقدر شرمنده خوبی هاشون نکنن...
واقعا کی توی این دنیای بزرگ پیدا میشه که مارو اینقدر عمیق و بی منت دوست داشته باشه؟از لبخندمون جون بگیره و پا به پای ناراحتی هامون گریه کنه؟ وقتی که خوش اخلاق و مهربونی و دنیا بر مدارت میچرخه که همه دورتن ...اما وقت ناخوشی و حال نداریات کیه که تحملت کنه و بگه میگذره
امروز یه توییتی از یکی از بچه‌های امیرکبیر میخوندم در مورد بلاک کردن و بلاک شدن و خوندن لست سین اِ لانگ تایم اِ گو های مجازی! نوشته بود شاید فردایی نباشه. البته به گمونم اون به شوخی نوشته بود ولی رفتم تو فکر... که اگه فردا منم نباشم چی؟ ما نباشیم چی؟ واقعا ارزش داشت اینهمه دوری از هم؟ اینهمه ندیدن؟ اینهمه سایه همدیگه رو با تیر زدن؟ چقدر محکم نشستیم سر جامون و فکر مرگ نیستیم... فکر محبتی که میتونستیم بکنیم. فکر قبول تفاوت‌هامون. قشنگی‌هامون. ام
دقت کردین ما چقدر اطلاعات از خودمون تو اینترنت پخش می کنیم در حالی که در دنیای واقعی این کار رو نمی کنیم؟تو اینستاگرام میگیم چه تفریحاتی کردیم و چیا خوردیم و با کیا کجا بودیم،تو وبلاگ مون از حالات درونی و تجربه هامون میگیم،تو لینکدین از شغل مون میگیم و تو فیس بوک میگیم دوست هامون کیان.سیستم های دولتی هم که هیچ،یه کد ملی میزنی هرچی داری و نداری میاد بالا.
با این حال برام عجیبه این همه بی برنامگی و آشفتگی حکومت مون.هیشکی تو تخصص خودش کار نمیکنه
این همون خیابون داخل دانشگاه تهرانه که دیروز داخلش اعتراضات بود.‌ دیروز ۲۱ نفر (از خانواده و اقوام و رفقا) باهام تماس گرفتن و گفتن "مظاهر دانشگاه شلوغه نری دستگیرت کنن! مظاهر تو که دَرسِت داره تموم می‌شه خودت رو بدبخت نکنی یه وقت! مظاهر چیزی ننویس این کشور درست بشو نیست! مظاهر شما اونجا درس هم می‌خونین یا همه‌اش جنگه؟! مظاهر اونجا تانک هم هست سوارش بشی؟!!!"
مشکل کشور ما اینه که درگیر پدیده‌ای به نام "'افراط" هستیم، مذهبی‌هامون حال آدم رو به ه
"رفتن"
چه فعل دردناکی !!!اما من  میخوام چشمانم را ببندم و طوری دیگر نگاه کنم 
دوباره نگاه کنم و رفتن ...چه با ارزش میشود وقتی بروی از خاطره ایی، نگاهی، از آدمی 
از آدمی که تو را نمیخوادیه جایی از زندگی رفتن قشنگ میشه، اونجایی که یه نفر میخواد که دیگه نخوادتاون وقت رفتنت غوغا میکنه رفتن وقتی به دل میشینه که انتظاراتتو از آدما کم کنی و بری
جایی نباشی که اولویت نیستی و تنها یه گزینه ایی
گاهی باید برای رفتن جون داد. اون وقته که به بودنت احترام گذاش
پاییز همونجور که از اسمش معلومه یوهو میاد.  فصلی که میشه بهش لقب های مثل فصل طلایی ها ، فصل خش خش برگ ها فصل رفتن ها و نیومدن ها  و خیلی چیزهارو میشه بهش گفت با این که فصل پاییز میتونه فصل دلگیری برای خیلی از ما باشه ولی یه فصل پر از احساسه حداقل برای برای من . پاییز یاد آور خیلی چیزهاس برام . یاد رفتن ها خیلی از آدم ها . یاد ممد خدابیامرز ، یاد پدر بزرگ خدایا بیارمرز ، یاد رفتن اسی از ایران ، یاد دوست دختر ها که اولش به امید موندن اومدن و ولی با پای
همه افراد خواب رفتگی دست و پا را تجربه کرده اند.خواب رفتن دست ها و پاها ممکن است یک یا دو دقیقه طول بکشد.این احساس ناخوشایند اگر زیاد تکرار شود ممکن است نشان دهنده ی یک بیماری باشد و باید پیگیری نمایید.از علت خواب رفتن دست ها می تواند گردش خون ضعیف، دیابت و …باشد.در این مطلب در نیک صالحی مهمترین علل خواب رفتن دست و پاها و پیشگیری از آن را برایتان گرداوری کرده ایم.
علت خواب رفتن دست ها
ادامه مطلب
اونجایی که رضا بهرام میگه:
 
"بی عشق جهان یعنی، یک چرخش بی معنی"
 
زیباترین جمله ای هست که میشه براش قاب طلا گرفت
و زد روی سینه دیوار و ساعت ها بهش زل زد!
ولی نه برای عشق های دایرکتی و اینستاگرامی و
چرا بی شب بخیر خوابیدی و صبح بخیر یادت رفت!
فقط برای یک عشق...
اون عشقی که مثل خون در رگ هامون جاریه،
مثل قلب تو سینه مون میتپه،
مثل صداست در گوشمون،
مثل نور در چشممون،
مثل کلمه روی زبانمون،
مثل قدرت دستامون،
مثل نای موندن و رفتن در پاهامون...
یک عشقی که
موضوع این نیست که اگه تو دیگه نباشی، من نمی‌تونم زندگی کنم. موضوع اینه که ... دقیقا برعکس... تو هم با رفتنت ثابت می‌کنی «میشه بری و من هنوز زنده بمونم» و من خسته‌ام از این رفتن‌ها... رفتن‌هایی که هر کدوم‌شون یک بار این واقعیت تلخ رو محکم می‌کوبن تو صورتم.
مینا تو دانشکده ما بود. دختر خونگرم و مهربونی بود.
یه روز تصمیم گرفتم دعوتشون کنم خونمون. وقت شام که شد سفره شام رو جدا انداختیم. با اینکه خونه ما خیلی کوچیک بود ولی من و مینا رفتیم تو آشپزخونه تنگ دوتایی نشستیم لوبیا پلو خوردیم. مینا از جدا کردن سفره هامون خیلی خوشش اومده بود. همون شب برام از شروع زندگی شون تعریف میکرد. اینکه چقدر ساده رفتن سر خونه زندگی شون و...
تعریف که میکرد تعجب میکردم ازش. باورم نمی شد که مینا تا این حد ساده زیست باشه. تو ذهن
*این روزها شبها تا دیر وقت بیدارم 
*صبح زود بیدارم و بعد می خوابم تا لنگ ظهر ( ساعت 9.5 تا 10 )
*بدو بدو اشپزخونه نهار شستن ظرف و بعد این وسط پوشک هم عوض می کنم - به جان خودم دستهام رو می شورم -
*اوووووووووووووه چه پوشک گرون شده ما که نداریم پمپرز ببندیم به دخمله همین مای بیبی 40 تایی هم از 16 رسیده به 22  هزار 
*آسمان تازه یاد گرفته به قربون صدقه رفتن هامون واکنش نشون بده و با دهن بی دندونش بخنده البته نه همیشه بیشتر صبح های زود که اون حال داره و من با چشم
 
فرزند شما در اوایل ۶ ماهگی با علائمی نشان می دهد که آماده راه رفتن است. آیا کودک شما به زودی راه می رود؟
فرزند شما در اوایل ۶ ماهگی با علائمی نشان می دهد که آماده راه رفتن است. آیا کودک شما به زودی راه می رود؟ در ادامه نشانه هایی که باید به آن ها توجه کنید آمده است. در ادامه پیرامون این موضوعات مطالعه خواهید کرد: علائم راه رفتن کودک در ۶ الی ۹ ماهگی، علائم راه رفتن کودک در ۹ الی ۱۲ ماهگی، علائم راه رفتن کودک در ۱۲ الی ۱۸ ماهگی.
ادامه مطلب
 
صنم،سمین یا حنیف عزیز من
سالها پیش بود که تا اومدم به خودم بجنبم و سر از تخم نوجوونی بیرون بیارم، حس تلخ و بد بویی از نفرت توی گلوم پیچید!
مرزهایی دورمون پیچیدن که حتی “ما” ی مشترک رو از ملتمون گرفت!
آدمهایی که غرب میرفتن و به دنبال صلح جهانی و احقاق حقوق برابر با چارچوب‌ها سره جنگ برداشتن!
و آدمهایی که شرق رفتن و به دنبال زندگی سلحشورانه، زره پوشیدند و سیلی به صورت دیگری زدند!
سال‌ها پیش بین خاک خودمون مادرم ، “دیگری” شدیم!
این رو پیرمرد
رفتن تو:
رفتن تو 
اتفاق بزرگی است 
فاجعه ای بی پایان
مثل خشکسالی های ایران
مثل سوء تغذیه کودکان آفریقا
وقتی تو رفتی خانه ی ما چهار دیواری ای شد 
بی در و پنجره،
تو که رفتی  
همه چیز دنیا عجیب شد 
مثل آوار زده ایی
که جنازه اش را از زیر خاک بیرون میکشند 
که به خاک بسپارند 

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
اومده طلاق بگیره .
+ بهش میگم چند تا بچه داری ؟ - میگه یه پسر یه دختر 
+ میگم ! ببین میدونی بچه ی طلاق شدن چیزه خوبی نیس کلا 
- میگه اون از مامانش اینم از بچه هایش دیگه برام مهم نیس . 
+ میگم نگو ببین این بچه ان اذیت نکن ، اشتباه های خودتون رو فدای بچه هاتون نکنید . 
- میگه من خسته شدم و دیگه حوصله این زن رو ندارم . 
+ میگم ببین تو ازش دو تا بچه داری و اون مادر دو تا بچس .
حرفم رو بردم سمت چرا ،  + چی شده چرا میخوای طلاق میخوای بگیری ؟ 
- خیانت  :( 
+ میگم که ب
واقعا چرا آخه؟!!
الان خیلی بی پولم و درسته که این حس بی پولی رو بارها در زمان های گذشته تجربه کردم
اما
الان در این سن، این همه بی پولی سخته واقعا
چی کار کنم که دوست دارم یه سری چیزا داشته باشم. چی کنم؟ الان این زیاده خواهیه ؟ یا چیز مهمی نیست، واجب نیست و چیزای مهمتری وجود داره یا انسان در درخواستاش سیری نداره یا اینا زیاده خواهیه یا خیلی های دیگه بودن که همینایی رو که الان دارم رو نداشتن یا این شرایطی که الان دارم آرزوی کس دیگه است؟ یا چی؟!!!
واق
عباس نورزائی
در حالی‌که مردم سیستان زیر خروارها ریزگرد، دست و پا می‌زدند، دولت و مشخصاً خانم ابتکار با مشاوره‌های نادرستی که داده شد، اعتبارات گزافی را صرف ایجاد «طرح هامون کوچک» کردند و بدین‌منطور قریب به ۳۰۰۰ هکتار از عرصه‌ی هامون در اطراف کوه‌خواجه را با احداث یک دایک(سیل‌بند یا گوره)، محصور نموده و با اختصاص مقادیر زیادی از آب‌های اندکی که در چاه‌نیمه‌ها در اختیار داشتیم، آن را آب‌گیری و هر از چندی در اوج عُزلت مردم، فیلم‌هایی
آهنگ انرژی مثبت از فرزاد فرخ

متن آهنگ انرژی مثبت از فرزاد فرخ

زندگی یه حرف سادس امروز فوق العادست بیا با من هی بخندکه این دنیا بی ارادستهر روز صبح میریم کلاس عاشقی یاد میگیریم که هی بخندیمانرژی مثبت بین هردوتامون رو چشم و چاله خنده هامونانرژی مثبت بین هردوتامون رو چشم و چاله خنده هامونمیدونی هستم آخه من به تو دل بستم من و تو باهم آره حالمون بهترههی میمونی پیشم گیجم میرم قربون نگاه جدابت از همه سر ترهانرژی مثبت بین هردوتامون رو چشم و چال
اگه دوست داشتن هامون همراه با احترام نباشه هیییچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون احساس صرف باشه و همراه با آگاهی و شناخت نباشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون با در نظر گرفتن سلایق و علایق و احساسات طرف مقابلمون نباشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون رو نتونیم کنترل کنیم و به وابستگی تبدیل بشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون این طوری باشه دیگه اسمش دوست داشتن نیست.
اسمش خودخواهیه.
حواسمون به واژه هایی که به کار میبریم باشه.
قداست واژه
انقدر من و مستر در شخصیتهامون، علایقمون، رویاهامون و اهدافمون، دغدغه‌هامون و بروزات و سبک زندگی‌هامون با هم متفاوتیم که هر بار به چگونگیِ هم‌زیستی لذت‌بخشمون فکر میکنم به هیچ نتیجه‌ای نمیرسم جز اینکه واقعاً عشق و آرامش بین ما و زندگی ما اگر از مودت و رحمتِ کادوپیچ شده و یهوییِ پروردگار* و وعده‌ی خاصه‌ی او نیست؛ پس از چیه؟! 
و این از نشانه‌های اوست*...
+الحمدلله رب العالمین.
+عنوان: بیایید به باور مشترک میان ما و شما روی بیاوریم و به آن چی
 
 
اونجایی که رضا بهرام میگه:
 
"بی عشق جهان یعنی، یک چرخش بی معنی"
 
زیباترین جمله ای هست که میشه براش قاب طلا گرفت
و زد روی سینه دیوار و ساعت ها بهش زل زد!
ولی نه برای عشق های دایرکتی و اینستاگرامی و
چرا بی شب بخیر خوابیدی و صبح بخیر یادت رفت!
فقط برای یک عشق...
اون عشقی که مثل خون در رگ هامون جاریه،
مثل قلب تو سینه مون میتپه،
مثل صداست در گوشمون،
مثل نور در چشممون،
مثل کلمه روی زبانمون،
مثل قدرت دستامون،
مثل نای موندن و رفتن در پاهامون...
یک عشقی
آقای عراقچی در تازه‌ترین شاهکارشون فرمودن آمریکا که با ما فشار بیاره، باید افغان‌ها رو از کشور اخراج کنیم آقای عراقچی، شما احتمالا درد پناهنده بودنو نمیدونی، ویزای مالی داری به حال
احتمالا هرگز افغان های ایران هارو از نزدیک ندیدی و نمیدونی اون پنج ملیون نفری که میگی چندنفرشون تو همین خاک نکبت زده به دنیا اومدن
وقتی با دهن پرباد میگید ما برای افغان‌ها هزینه کردیم خبر ندارید آموزش رایگان برای افغان‌ها که حکم رهبر انقلابتونه هنوز یه جوک
کی فکرشو میکرد عید بیاد و بوی لباس نو نیاد تو خونه هامون..
کی فکرشو میکرد توی سفره های هفت سینمون 
سیب باشه ولی سلامتی نباشه
سکه باشه ولی کار و سرمایه نباشه
کی فکرشو میکرد که یه سالی بیاد که عیدشو کنار مادربزرگ تحویل نکنیم و عیدی شو از دست پدر بزرگ نگیریم 
کی فکرشو میکرد نزدیک عید بشه و دیگه پشت چراغ قرمزا رقص حاجی فیروز های سیاه و قرمز پوش رو نبینیم
کی فکرشو میکرد یه سالی همین نزدیکی‌ها بعضی از خانواده ها به جای سیب و سرکه و سمنو روی میزشون، ح
خستگی رو از اعماق وجودم حس می‌کنم. هم‌چنین درماندگی.
صدای نوحه و طبل از پنجره‌ی نیمه‌باز می‌یاد؛ آهنگ false god تیلور سوییفت از گوشیم پلی می‌شه و اشک‌هام رو گونه‌م خشک شدن.
امروز نتایج ارشد اومد! بد برای او و غصه‌هامون. نتونستم حتی دلداری‌ش بدم. البته که هیچ‌وقت تو این کار موفق نبودم.
بد برای من و غصه‌هام از وقت نکردن برای کنکور خوندن‌. از استرسی که برای قبول نشدن تو تهران گرفتم.
خستگیم از کارهای تمام‌نشدنی خونه، تمیزکاری، غذا پختن، ظرف ش
۳۱ شهریور ۹۸ برای اولین بار اومدم آمل. برای ثبت نام دانشگاه. با صدیقه اهل گیلان آشنا شدم و یک پانسیونی رو اجاره کردیم. صدیقه یه دختر ساده و خجالتی و مهربونه. حساس و زودرنج هم هست.۶مهر ۹۸ اولین شبی بود که دور از خانواده و در شهر غریبی سر بر بالین نهادم :)))اولین نفری که باهاش آشنا شدم کیمیا بود از تهران. بعدتر دیدم که چقد خوش اخلاق و خنده رو و دوست داشتنیه.وسایلامو چیدم و چای دم کردم.خسته بودم و خوابیدم. بیدار که شدم صدف و زهرا رو دیدم که هر دوشون رو
داشتم فیلم فوروارد میکردم به کانالِ فیلمم.یه کانال تک نفره ست.مخصوص خودم و فیلم هایی که دیدم و میخوام که ببینم ؛همراه با نظرم راجب فیلم.داشتم لیست فیلمهایی که دیدم رو چک میکردم که یکدفعه به همچین پستی برخوردم:
انیمیشن قشنگى بود :)
دهمین روز از سال ٩٨ دیدمش
توی مغازه :)
 
یکدفعه پرت شدم به یکسال پیش.یکسال پیش این موقع تمام وقت سرکار بودم و کلافه از شلوغی و خسته از حجم کار.ولی خوشحال ازینکه تعطیلات رو به اتمامه و بعد از دو ماه کار و تلاش بی وقفه ،م
میدونی، ما جوون و پرانرژی هستیم. پر از انگیزه‌هایی که مثل شمعی در برابر همه‌ی طوفان هایی که وزیده روشن نگه‌ش داشتیم. مثل همه‌ی وقت‌هایی که حقیقت تلخ و ناگوار رو سرمون آوار شده، درآغوش گرفتیمش، پذیرفتیمش و دوباره تصمیم گرفتیم همگام با جسم جوونمون ذهن ۹۱ ساله‌مون رو همراه کنیم. و پیش بریم. و رویاپردازی کنیم. اشکالی نداره اگه فکر کنیم می‌تونیم دنیارو فتح کنیم. دستمون رو مشت کنیم، چونه‌مون رو بالا بگیریم و بند کفش‌هامون رو سفت‌تر از پیش ب
راست میگفت
ما ادما یه جورایی از همه چی اشباع شدیم و توهم میزنیم
اینکه صبح تا شب پا گوشیم و فکر میکنیم داریم با این مطالعات پای گوشیمون سرانه مطالعه رو بالا میبریم ( یکی حرف خوبی زد میگفت رمان خوندن سرانه مطالعه رو بالا نمیبره که داریم ادما رو به زور رمان خون میکنیم دیگه چه برسه به ... ) البته با این حرفش خیلی موافق نیستم چون بالاخره رمان داریم تا رمان ! نظره !
اینکه از بچگی توی یه محیط نسبتا مذهبی بزرگ شدیم و همه چی رو تکرار مکررات میدونیم ولی هیچ
راست میگفت
ما ادما یه جورایی از همه چی اشباع شدیم و توهم میزنیم
اینکه صبح تا شب پا گوشیم و فکر میکنیم داریم با این مطالعات پای گوشیمون سرانه مطالعه رو بالا میبریم ( یکی حرف خوبی زد میگفت رمان خوندن سرانه مطالعه رو بالا نمیبره که داریم ادما رو به زور رمان خون میکنیم دیگه چه برسه به ... ) البته با این حرفش خیلی موافق نیستم چون بالاخره رمان داریم تا رمان ! نظره !
اینکه از بچگی توی یه محیط نسبتا مذهبی بزرگ شدیم و همه چی رو تکرار مکررات میدونیم ولی هیچ
در کار رفتن نبودم. رفتن کار من نبود.. با نوایی که زمزمه گوشم شده بود و دلی که در کار فرمان من نبود. راهی شدم، نه بدان سان که باد می‌شود و در شورش رفتن‌اش شاخه‌ها به رقص در می آیند.. نه چنان که آب بر سنگ‌ها روان می‌شود و شتاب می‌کند بر زمین.. راهی شدم به مقصد نا معلوم با دلی در کار خود.. ترس ماندن و شتاب پاها در هم شدند. در رفتن من پروانه بال بر صورت شمع نکوبید.رفتن من نوید رنج خورشید مقابل نبود. زمان همان همیشگی همیشگی بود و زمین تنها به چرخ بی قرار
یادتونه آذر 97 من این پست رو گذاشتم؟
ممنون که یادتون اومد :)
برای اونایی میگم که زندگی شون براشون مهمه و دوست دارند توش شاد و سرحال باشن :) بیاییم این هفته ی وسط تیر ماه رو دوباره کارای عقب افتادمون رو انجام بدیم. بریم بیافتیم به جون گوشی هامون، سیستم هامون، میز کارمون. خانم های خونه برن سراغ کابینت و یخچال و.. بریم یه سری به روند روابط خانوادگی مون بزنیم. به کیا خیلی وقته حتی یه سلام هم نگفتیم؟
و کلی کارای خلاقانه که مدام عقب افتاده.
برام بگید که
کانگوروها...
این حیوانات نازنین دارن تو استرالیا با آتیش و دود غلیظ کشته میشن.
چند صدتا شتر رو با شلیک تیر خلاص کردند که به شهرها هجوم نیارن از فرط تشنگی.
دلواپسان حقوق حیوانات! سفیران ال و بل! کجایید؟ غربیان و غرب‌زدگان مهربان کجایید؟
چرا هیچی نمیگید؟ برید آتیش رو خاموش کنید دیگه! برید... خواهش می‌کنم برید...
اگر کانگوروها منقرض بشن، چطوری به بچه‌هامون بگیم کانگورو چیه و کجاست وقتی هنوز نقاشی کانگورو توی کتاب‌ داستان‌هاشونه؟
اگر منقرض بش
میدونم سخته
میدونم فشار اقتصادی زیاده
میدونم خیلی هامون داریم مبارزه می کنیم تا زندگی ادامه داشته باشه
میدونم خیلی هامون میدونیم دشمن خارجی و تحریم،و تعدادی دشمن داخلی ، در کنار هم متحد شدن برای زانو زدن ما، برای تغییر مسیر ما، برای ما نشدن ما، برای ایرانی نبودن ما...
اما امروزِ ایران رو دوست دارم...این مقابله رو دوست دارم، این قدرت نمایی رو دوست دارم، این ایستادن مقابل زورگویی رو دوست دارم...
من ایرانِ امروز که دشمن گریز نیست رو دوست دارم...پ
با نام خدا
امروز که دیگه واقعا از بیکاری های تعطیلات کرونایی خسته شدیمو البته نوروزمون هم بد تر از دیروزمون شدو همه زندگیمون شده خواب و تلویزیون شاید یه تنوع و تفاوت در برنامه هامون خوب و ارزشمند باشه
قصد داریم کمی از وقت های پرت و پلای مجازی رو به خودمون اختصاص بدیم
بسم الله الرحمن الرحیم
دور زندگی می کنیم، از همه ی خانواده
دیشب وقتی پدربزرگ و مامان جون و خاله هات داشتن با دخترک خداحافظی می کردن.
می گفت منم میخوام بیام گچساران
بهش می گفتن مامان نمیاد ها!
می گفت چرا میاد
شب که توی گهواره تکونش می ئادم باهام اتمام حجت می کرد که من فردا می خوام با پدر بزرگ و مامان جون و مامان ع برم گچساران
صبح بعد از نماز صبح راه افتادن همه و رفتن
دخترک توی گهواره خواااب...
چقدر ئل مامان جون و پدربزرگ نرفته براش تنگ شده بود
چقد
بسم الله الرحمن الرحیم
دور زندگی می کنیم، از همه ی خانواده
دیشب وقتی پدربزرگ و مامان جون و خاله هات داشتن با دخترک خداحافظی می کردن.
می گفت منم میخوام بیام گچساران
بهش می گفتن مامان نمیاد ها!
می گفت چرا میاد
شب که توی گهواره تکونش می ئادم باهام اتمام حجت می کرد که من فردا می خوام با پدر بزرگ و مامان جون و مامان ع برم گچساران
صبح بعد از نماز صبح راه افتادن همه و رفتن
دخترک توی گهواره خواااب...
چقدر ئل مامان جون و پدربزرگ نرفته براش تنگ شده بود
چقد
امروز از اون روزای پر چالش خیلی باحال بود که لذت خستگیش خیلی زیاده
از اون جایی که کلاس امروز تو طبیعت برگزار شد انرژی خوب طبیعت رو گرفتیم و با قدرت بیشتر تصمیم گرفتیم هدف هامون رو دنبال کنیم
کوه رفتن به شخصه برای من درس عبرتای زیادی داشت امروز چون مجبور بودم تنها به چشم تفریح نگاش نکنم
وقتی داشتم از سربالایی بالا میرفتم فهمیدم تو زندگیم چقدر سربالایی داشتم ولی اگه به جای غر زدن از مسیر لذت میبردم اونجوری بیشتر برد میکردم 
چون هم به مسیرم میر
از وقتی به این خونه نقل مکان کردیم چون پنجره هامون دقیقا رو به شرق هست آفتاب اولین نور صبحش رو به تن ما میزنه و ما هفت و نیم صب حتی تابستون بیداریم ...
و این شده ک من عین پیرزن ها ساعت ده شب مقاومت می کنم در برابر خواب 
و وقتی می شنوم کسی شبا نمیخوابه تعجب میکنم....
البته زمانی جغد بودم.
 
یه سری کارها هستند که نیاز به بیرون رفتن ضروری از منزل دارند.
اگه تو این روزا خواستید برید بیرون یه سری نکات هستند که باید رعایت کنید.
یه ویدئو واستون آماده کردیم که میتونه بهتون کمک کنه که کمتر به ویروس آلوده شین.
 
نکات ضروری بیرون رفتن از منزل
سلام
دختری هستم 26 ساله فعال، اجتماعی، خوش برخورد، مهربون و با اعتقادات مذهبی، دانشجوی دکترای مهندسی هستم اگه خدا کمکم کنه آینده شغلی خوبی خواهم داشت.
من به یکی از همکلاسی های دوره کارشناسیم علاقه دارم ایشون ارشد دارن و تازه درس شون تموم شده، سربازی هم رفتن، ما هشت ساله همدیگه رو میشناسیم، هر دو از دانشجوهای خوب دانشگاه بودیم رابطه ما در حد همکلاسی بوده و رابطه دوستی با هم نداشتیم، بخاطر درس و دانشگاه مون و موضوع مقاله هامون بعد از دوره کار
 
گاهی به این فکر می کنم که از بعضی از ما آدم ها اگه خدا رو بگیری ؛ دیگه هیچکس و هیچ چیز نداریم ، حتی شاید بعضی هامون بیمار بشیم و بعضی بمیریم ...! 
ولی علارقم وابستگی و دلبستگی مون شاید چندان مطیع و عبد پروردگار نباشیم (خودم رو عرض می کنم) ! چون «نفس» مون سرکشه .
با دو-سه نفر از دوستان بلاگر صحبت کردم و قرار بر اینه مطالبی با موضوع تزکیه نفس و ترک اخلاق های ناپسند رو در وب هامون منتشر کنیم و مطالب هم در چندین قسمت آماده هستن و فقط بایستی منتشر بشن . ا
قشنگیه عکس گرفتن به اینه که چاپش کنی، بذاریش توی آلبوم و چند سال بعد این گذر عمر رو ورق بزنی و گاهی خوشحال بشی از یادآوری اون سن و اون روزگار و دلت براش تنگ شه، گاهی هم بگی خوب شد گذشت.
نه اینکه عکس هامون بمونه توی لپ تاپ، گوشی و فقط واسه پروفایل و شبکه هایی استفاده بشه که توی یه لحظه ممکنه دیگه نباشن.
همیشه علاقه خاصی به قدم زدن، پیاده روی و کوهنوردی داشتم. علاقه من بیشتر یه حالت مراقبه داره تا انگیزه برای مسابقات! با اکیپ های زیادی به کوهنوردی و طبیعت گردی رفتم. بیشتر اونا از اول یک مقصد مشخص می کنن و حتما باید به مقصد معین برسن. توی مسیر همه نگاهشون به قله س که بهش برسن! توی پروسه رفتن به کوه هم اغلب سعی می کنن از اون یکی جلو بزنن! حتی شده به فاصله یک قدم!
این جور مواقع یه لبخند گنده میاد روی لبم و این آدم ها سوژه خنده من میشن :)) 
آخرین بار که
ذات رفتن دلهره آوره است؛ مضاف برآن مقصدت هم معلوم نباشد. صبح برمیخیزی بی هیچ برنامه ای، شب خودت را درحال میابی که مشغول کوله بستن هستی، برای رفتن، برای جاری شدن. سر به سنگ زدن هایم بیشتر شده است، مقصدهایم نامعلوم تر. فردا را نمیدانم چشم هایم چه منظره ای میبیند شاید یک دشت شاید یک مه شاید هم یک دره. هر روز در رفتن زندگی کردن اما کار من نیست من نمیتوانم هر روز جاری شوم. برای جاری شدن باید بین مبدا و مقصد اختلاف پتانسیل برقرار باشد پس سکون هم جزئی
با یکی از بچه هامون تو اینستا در مورد یه چی حرف می زدم
رفتم حموم برگشتم
اینستام ریده
پیامای طرف اومده ولی نمیشه ببینم و جواب بدم
با طرفم رودروایسی دارم موندم چه کنم
فاک‍♀️
قبلا هم اینجور شده بود
بعده یه روز درست میشه
الان میگه این یارو چه بی شعوریه ها :/

بعدا نوشت:درستش کردم✌️
میخام بدونم اون لحظات به چی فکر میکردی که همه خوبی ها
همه خوشی هامون
یادت رف؟
فک کنم حالا معلوم شد که چرا به این حال و روز افتادی
چرا همه ازت ناراحتن
حیفم میاد
به اون دیقه ها و ثانیه هایی که صرف دوست داشتنت کردیم..
که بقیه کارامون به کنار..
بی خیال
فقد بیا و حداقل
الانش به خاطر اون خوشیامون
در حق همدیگه بدی نکنیم
 
سلام به همه
پسری هستم  30 ساله، دو سال پیش درست شب یلدا اومد تو زندگیم، اولش مثل بقیه بود، بعد کم کم صحبت هامون شروع شد، پشت دستم رو داغ کرده بودم برای ازدواج، اما نمیدونم چرا گاهی فکرش می اومد سراغم، انگار دیگه تنها نبودم، کسی بود که حرف هام رو بهش بزنم، درد و دل هام رو بکنم، کسی شده بود که خودش رو از من میدونست، و منم به عنوان محرم رازهام قبولش کردم.
مشکلات بین مون زیاد بود ولی بهم جرات هر کاری رو میداد که به کمک هم حلش کنیم، تفاوت ها زیاد
 رفتن 
چه فعل دردناکی !!!اما من  میخوام چشمانم را ببندم و طوری دیگر نگاه کنم 
دوباره نگاه کنم و رفتن ...چه با ارزش میشود وقتی بروی از خاطره ایی . نگاهی . از ادمی 
از ادمی که تو را نمیخوادیه جایی از زندگی . رفتن قشنگ میشه . اونجایی که یه نفر میخواد که دیگه نخوادتاون وقت رفتنت غوغا میکنه رفتن وقتی به دل میشینه که انتظاراتتو از ادما کم کنی و بری
جایی نباشی که اولویت نیستی و تنها یه گزینه ایی
گاهی باید برای رفتن جون داد . اون وقته که به بودنت احترام گذ
می خواستیمش، خیلی زیاد.شب و روز بهش فکر می کردیم‌ و #دفترچه_یادداشت_گوشی_مون پر بود از #تکست_عاشقانه تا براش بفرستیم. می فرستادیم و می خوند. می خندید و می خندوند.چندتا عکس ازش سِیو کرده بودیم و با آهنگ "#آهای_خبردار" #همایون هزاربار نگاهشون می ‌کردیم.بعد یهو رفت، رفت و پیداش نشد.فکر نکنی از اوناش بود که تا جا توی دل وا می کنن می زارن می‌ رن، از اوناش نبود.هر اومدنی یه رفتنی داره، هر رفتنی هم یه حکمتی لابد!حکمتش این بود که یاد بگیریم #آدم مال رفتنه
یعنی فی الجمله نمانده راهی که ما برا کشتن پشه هامون امتحان نکرده باشیم!
از پیف پاف های مختلف، حشره کش برقی،چسب پشه و حتی چسب مووش! ولی پشه ها پایگاهشونو محکم حفظ کردن و قصد تسلیم شدن ندارن!
منتظرم دو  سه روز دیگه اینا یه سم آدمیزادکش بریزن تو خونه و ما رو تارومار کنن، بعد خودشون سالیان سال به خوبی و خوشی زندگی کنن!
ایا سربازی رفتن خوب است یا بد؟؟ایا سربازی رفتن سخت است یانه؟
دوست عزیز بهترین مثال برای این سوال این است که بگوییم ایا امپول زدن خوب است یا نه و یا ایا حامله شدن خوب است یا نه؟؟؟
واقعیت. سربازی رفتن از جهت ایجاد امنیت و صلح برای کشور بسیار امری مهم است .
و در ان شما باید 2 سال به جسم و روح خود سختی دهید و ممکن است در این دو سال کار نکنید و این دو سال را کاملا از دست دهید .
خدمت سربازی سخت و طاقت فرسا است و حتی ممکن است تا تمام شدنش صد بار جونتان به لب
متن آهنگ سیروان خسروی بنام تنها نزار
 
دزدیدی از من ، آرزو هامومن از تو دارم ، تنهاییاموپروازو دیدیم ، بال و پرت رفتخاطره هامون ، از خاطرت رفتتنها نذار ، این دیوونه روخالی نکن ، تو این خونه رووقتی نیستی ، واسه کی بخونمتو نباشی ، واسه چی بمونمهر جایِ این شهر ، ردِ من و توکی عاشقی کرد ، قدِ من و توگفتی میمونی ، اما دلت رفتخاطره هامون ، از خاطرت رفتخیلی وقته که این خیابونتوو بارون ندیده ما رو با همدیگهبدونِ تو که دنیامی نهنمیخوام یه لحظه دنیا رو
بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی
آنچه تحقیقات درباره بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی می گوید:
مواد معدنی موجود در بدن، مواد خام ضروری برای ایجاد اتصالات مغزی هستند. یکی از دلایل اینکه بعضی از کودکان زودتر از دیگران سینه خیز و راه رفتن را می آموزند، این است که مواد معدنی مورد نیاز دوران رشد خود را زودتر می سازند....برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید...
بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی
بازی رفتن به پارک با کودک
آنچه تحقیقات درباره بازی رفتن به پارک با کودک می گوید:
برای کمک به رشد مغزی یک کودک، باید او را در محیط های محرک و غنی از نظر عاطفی و فکری غرق کنید.
این بازی مهارت های زبانی کودک را تکامل می دهد...برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید..
بازی رفتن به پارک با کودک
هیچوقت فکرشم نمیکردم، کسی که یه زمانی بهش گفتم نفسم به نگاهت بنده، حالا چت هامون اون تهِ تهِ تلگرامون جا خوش کرده باشه :(
نمیدونم چه دردیه که آدم چت هاشو نگه میداره تا بعدا با دوباره خوندنش اذیت بشه :دی
اصلا کار خوبی کردن تلگرام رو فیلتر کردن، صلاح مون رو بهتر میدونن انگار :)))
با عرض سلام خدمت همگی
یکی از خانم ها که تا به حال اهل آرایش نبودن، سوال پرسیده بودن که آیا آرایش کنن یا خیر؟، کاری به سوال ایشون ندارم ...
بعضی ها در جواب گفته بودن هر جور دوست داری، هر جور میلت میکشه، با هر چی عشق میکنی ...، سوالم این جاست؛ 
به نظرتون اصلا دنبال کردن امیال و دوست داشتنی هامون کار درستیه؟، به هر قیمتی؟، آیا واقعا این طوری آدم خوشبخت میشه؟، اصلا یه نفر که خدا و آخرت رو قبول داشته باشه یا حداقل احتمالش رو بده، میتونه این جوری زند
می‌دونی چیه رفیق؟
اگه کربلا نرم خیلی گرون تموم می‌شه برام. از درون یه چیزی ویران میشه تو وجودم.
ده ساله دارم خودم رو اینطور آروم می‌کنم که نمی‌رم چون خانواده م شرایطش رو ندارن، چون عرفان همراهی نمی‌کنه، چون تنهایی اجازه نمی‌دن برم، بذار ازدواج کردی می‌ری. هر چند می‌دیدم آدم هایی رو که با شرایط بدتر از من هم می‌رفتن! ولی خودم رو با این بهانه آروم می‌کردم دیگه ..
حالا که آقای میم هست، ما بلیط هامون رو گرفتیم و من به مدرسه و شاگردهامم گفتم ا
رسیدیم حرم . خیلی ها اومده بودن . همه پشت درب های بسته ، هر کسی یه گوشه رو به گنبد امام رضا (ع) نشسته بود . معنای واقعی آواره بودن رو میشد حس کرد ؛ و معنای واقعی غربت رو ... . با حمید یه گوشه روی خاک ها نشتیم و گفتیم و گفتیم . با این که چند ساعت از کشیدن دندونم نگذشته بود و صحبت کردن کمی مشکل بود اما این صحبت ها ارزشش رو داشت ... اولش می خواست بی خیال این بشه که هر شب بیایم حرم ، اما نمی دونم چه چیز تو نگاهم یا حرفام دید که نظرش عوض شد . شاید دلش به حال درمون
بسم الله الرحمن الرحیم
 
+ بابا! اگر دشمن بهمون حمله کنه و همه مردا شهید بشن، خدا فرشته هاش رو می فرسته کمکمون؟
- نه پسر گلم! زن ها تفنگ هاون رو دستشون می گیرن. اونا با دشمن می جنگن
 
یه کم می گذره. داره فکر می کنه. یهو بهم می گه
+ بابا! اگر مامان هامون هم شهید بشن ما بچه ها تفنگ های اسباب بازی مون رو مثل بفنگ واقهی دست می گیریم و می ریم با دشمن ها می جنگیم...
 
احساس غرور و افتخارکردم...
 
+
در قصه عشّاق همیشه سفری هست
در پیچ و خم هر گذرش رهگذری هست
 
گفتی:
برق ها را خاموش کنیم گریه کنیم واسه بدبختی هامون 
پیام های بلند بنویسیم هی دل دل کنیم 
بفرستیم 
بنویسیم که دیگه امید نداریم که خسته ایم ...
که خدایا دلمان خوش است که مبینی ‌.تو حرف میزنی ...من نمیشنوم ..
خدایا بغلم می کنی 
دارم میافتم ...
از دستت ندم یه وقت 
۱- بازی‌هامون توی پاویون و خنده‌هامون از ته دل۲- سودهای خوب توی سالِ خوبِ بورس۳- اولین اینتوبه‌کردن‌های موفقِ نسبتاً تنهایی و حس خوبش۴- حسِ خوبِ این که یه نفر واقعاً اینقدر دوستت داره، و از همه جهت قبولت داره...۵- پیامکِ یهوییِ اولین حقوق اکسترنی (عملاً اولین پولی که تو این مسیر گیرمون اومده) به مبلغ ۳ میلیون و چهارصد. البته حقوق چار ماه رو یه باره دادن :))
۶- نوشتنِ کلمه‌ی «دکتر» برای اولین بار، پشتِ اسم‌مون روی کارت...۷- گروه‌بندی با بچه‌ها
دیروز چند ساعتی رو خونه ی سارا گذروندم. از معدود کساییه که راحت باهاشون حرف میزنم و دغدغه ی چطور دیده شدن، مراقب بودن و تصحیح کردن خودم رو ندارم. صحبت کردن باهاش و به اشتراک گذاشتن ایده هامون از کارهای موردعلاقمه. جایی از حرف هامون گفت: سارا تو به جزئیاتی دقت میکنی که هیچ کس دیگه ای نمی کنه.
میدونستم، خیلی وقته که میدونم. مسئله اینجاست که کاربردی هنوز براش ندیدم. به صورت از پیش برنامه ریزی شده، انگار که ویژگی خاص ثبت شده توی سیستم وجودیم باشه،
مردی یه ساندویچ برای دوتا پسر کوچیکش گرفت؛گذاشت روی میز، به اولی گفت: "تو نصف کن!"و به دومی گفت:  "و تو انتخاب کن!"
مات و مبهوت نحوه ی تربیت وعدالت این مرد شدم!!یعنی اگه اولى یه وقت عمدا نامساوى نصف کنه، دومى حق داشته باشه که اول انتخاب کنه!
این جوری عدالت رو یاد بچه هامون بدیم، نه با شعار عدالتخواهی!
زبان عمل بهترین روش تربیت بچه هاست...
شب چهارم
همیشه تو زندگیم سعی کردم که تودار باشم نذارم بقیه بدونن که تو درونم چی میگذره تمام تلاشمو کردم که حتی تو بدترین بدترین شرایط ها لبخند بزنم و نذارم کسی بفهمه که ناراحتم چون فکر میکردم این نشونه ی ضعیف بودنه!!!!
همیشه هر وقت از کسی ناراحت بودم ریختم تو خودم و گفتم اشکال نداره اینم به اضافه بقیه بشه اما یه دفعه ای به خودم اومدم و دیدم که پر شدم از نفرت کسایی که یه زمانی از ته دل دستشون داشتم
نگفتن دلخوری هامون به کسایی که دوستشون داریم فقط
یه مدت بود تو سامانه تغذیه نمیتونستم وارد شم
نماینده پیگیری کرد فهمید یکی از بچه هامون رفته رمزا مونو سر خود تغییر داده
نماینده رمز جدید رو اعلام کرد
دیدم باز وارد نمیشه
گویا عنتر خان رفته باز رمز جدیده رو هم تفییر داده :/
یعنی کرم پیش اینا لنگ میندازه
ما هم مثل خیلی از شما، علاقه زیادی به نگهداری و گل و گیاه و گلدون داریم. مخصوصا که بخاطر زندگی شهر نشینی، اغلب ما ساکن آپارتمان هستیم و از ساختن و نگهداری کردن یک باغچه دلباز محرومیم. از طرفی هم خیلی هامون تجربه از بین رفتن گلهامون رو داشتیم؛ گل و گیاه هایی که با کلی ذوق خریدیم یا از عزیزی به یادگار هدیه گرفتیم.
این روزها حرف و حدیث هوشمندسازی همه چیز سر زبون ها افتاده، ما هم به این فکر کردیم از این ابزار استفاده کنیم تا بتونیم صدای گلمون رو بش
در مدرسه، به بچه هامون
هنوز زندگی کردن را یاد نداده
هنوز عادی ترین مفاهیمی مثل اهمیت دادن به دیگران را یاد نداده
...
دنیایی از اطلاعات را به سمت او سرازیر می کنیم
 
و نهایتا موجودی خودخواه و بی اخلاق را پرت می کنیم تو دانشگاه یا جامعه
سلام خدمت همه بیننده های عزیز می خواستم بگم خیلی هامون واسه عید برنامه ریزی کردیم تا به مسافرت بریم مخصوصا به شمال.می خواستم بگم با شیوع هرچه بیشتر covid-19 مازندران به علت سفر های غیر ضروری رتبه دوم را کسب کرده .از همه شما خواستار اینم که لطفا سفر بیرویه نکنید و اگر کار ضروری ندارید در خانه هایتان بمانید.با تشکر
وانتی تو کوچه داد میزنه سبزی دارم سبزی تازه.
من فکرمو بلند بلند تکرار میکنم: کاش من جای این وانتیه بودم. سبزی می فروختم. می رفتم.
خواهرم بلند بلند می خنده.
منم بلند بلند می خندم.
اما جنس خنده هامون فرق می کنه و این رو فقط من می دونم.
طرف میگه مردد موندیم که ساینا و سمند بخریم، یا صبرکنیم پول دستمون بیاد برلیانس یا یه ماشین بهتر بخریم!
بعد لابلای حرفاش میگه دستمون خیلی بابت وامی که گرفتیم تنگه، هفته به هفته گوشت نداریم بخوریم! بچم رنگش زرد شده
تو لفافه بهش گفتم نه ساینا بخرید، نه برلیانس... یه کیلو گوشت بخرید که بچتون فقر آهن نگیره!
اون یکی رفته ماشین آخرین سیستم خریده، بعد میگه پراید پکیده مدل هشتاد و شش سراغ ندارید؟ میگن میخای چیکار؟ میگه آخه این ماشینه حیفه باهاش برم تو
یکی از دانش آموزهام امروز گفت خانوم امشب شب علی اصغره. ببینید شیر نذری میدن. گفتم اعتقاد داری؟گفت دنیای بی حسین به چه درد میخوره خانوم...
به قیافه ش نمیخورد. گفت خانوم هیئت نمیرید؟ گفتم نه. رفتم تو فکر. گفتم به چی فکر میکنی؟ گفت به قیافه تون نمیخوره خانوم.
زمین هایی که در نتیجه پایین رفتن سطح آب یا هر نوع جریان آب در کرانه های دریاها و دریاچه ها و جزایر ای در نتیجه پایین رفتن آب یا خشک شدن تالاب ها ظاهر و یاایجاد می شوند، به موجب بند الف ماده یک قانون اراضی مستحدثه ساحلی، اراضی مستحدثه نام گرفته است. این تعریف، زمین هایی را در بر می گیرد که در اثر فعل وانفعالات طبیعی ناشی از پایین رفتن تدریجی سطح آب و اثرامواج و غیره به مرور از دریا جدا می شوند
خب برای من غیرقابل تصور بود قبل قرنطینه که همین مترو به دانشگاه رفتن و یا یک غذا بیرون یا یک پاساژگردی و خرید و یا خونه فامیل رفتن چقد میتونه حالمو خوب کنه و الان با اینکه به صورت مجازی تقریبا همشو دارم ولی واقعا مث قبل نیست 
سلام دوستان عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه
دختری مثل من تو این سن ( ۱۸-۱۹) سالگی چطور میتونه احساساتش رو کنترل کنه؟ مطمئنا من تنها نیستم و خیلی ها هستن که مثل من هستند پس راهنمایی شما میتونه برای یه عده ای مفید باشه...
من دختریم که خیلی احساساتی هستم ، حدود سه ماه پیش با یه آقا پسری به صورت مجازی آشنا شدم که در ابتدا خیلی با لحن دوستانه شون بهم آرامش میدادن و من چون دوستی تو دنیای واقعی ندارم باهاش صحبت کردم، خیلی معمولی تا اینکه بعد یک ماه و نیم
    داشتم پام رو نگاه می کردم ،‌رنگ آرزو هام رو می گم ،‌نگاش میکردم و میگفتم تو هم خوب میشی بعدش باهم چین میکنیم و چون، خلاصه داشتم سوار اسب سبز آرزو هام با سرعت پرواز میکردیم که یه باره شطرنجی شدیم ، گفتیم بابا چی شد ،‌چطو شد ؟ گفتن که چرا رنگ آرزو هات اینطوریه مثل بقیه سفید صورتی نیست ، گفتیم بابا پامون اینطوری آخ شده و قلک درونم شکسته و صفرا مون زده همه جا ! گفتن چی شده ایطو شده ، گفتیم ها ، ما با خاطرات جوج داشتیم جیپسی نایت و اینا که یه هو ا
سلام
امروز صبح اولین شیفتم بود.شغل پرستاری مسئولیت خیلی سنگینیه.تو آی سی یو کلا دو تا مریض به هر پرستار می دن ولی همه ی کارهای همون دو تا مریض رو پرستار باید انجام بده.
گزارش های پرستاری بخش آی سی یو هم خیلی طولانیه.امروز پرستار هر کاری که انجام می داد بعدش گزارش رو می نوشت.کلا سر پا بود.
چهار تا از پرستارهای قبلی از بخش رفتن،  به جای اون چهار نفر من با یکی از هم کلاسی هامون رفتیم این بخش.۲ نفر به ازای ۴ نفر
یعنی اگه بخوان برای من و دوستم شیفت بذا
از خونه پیاده راه افتادم تا برم دخترما از مهد بیارم تومسیر که داشتم میرفتم یه پرنده خیلی قشنگ توی چمن ها داشت راه میرفت یه بچه کوچولو دوید به سمتش تا بگیردش هرچی بچه بیشتر می دوید پرنده دورتر میشد .........
باخودم فکرکردم طفلکی بچه خوب دلش میخواست این پرنده را بگیره پس به سمتش اومد اما هرچه بیشتر می دوید پرنده دورتر میشد راه حل چی بود کجای کار این بچه اشتباه بود که به خواستش نمیرسید ؟
خیلی وقتها ماخواسته های زیادی داریم ودنبال خواسته هامون میدوی
حالمون بد شد از بدحالی :/
هی  میخونه: میرن آدما 
کجا میرن  ؟ جایی رو ندارن که برن ؟
+میان خوبه  :)
بقول شاعر که میگه :
اومـدی صــداتو قربون 
اون همه وفــا تو قربون :))
امروز کلی وب نوشت خوندم که همه رفته بودن ،الهی که هیچ وقت هیچکس نره ، بمونین کنارهم .
نظرسنجی: 
اکثر رابطه هایی که از بین رفته بخاطر اینکه .............
دانلود آهنگ جدید سروش هامون به نام کنار تو با لینک مستقیم + پخش آنلاین
Download New Music By Soroosh Hamoon Called Kenare To
 
دانلود آهنگ سروش هامون به نام کنار تو


دانلود ،
موزیک ،
دانلود موزیک ،
دانلود آهنگ
 ،
دانلود آهنگ جدید  ،
موزیک جدید ،
آهنگ جدید ،
دانلود موزیک جدید ،
دانلود مداحی ،
دانلود نوحه ، نوحه ،
دانلود نوحه جدید


ادامه مطلب
لبخند می‌زنم؛ به یاد اون لحظه‌ای که وارد نمایشگاه شدم و هر گوشه‌اش برام خاطره بود. لبخند می‌زنم؛ به یاد دختر کوچولویی که رو صورتش یه پروانهٔ خوشگل نقاشی شده بود و وقتی بهش لبخند زدم، لب ورچید و تحویلم نگرفت. لبخند می‌زنم؛ به یاد آدم‌هایی که قیافه‌هاشون مثل علامت سوال بود و دنبال غرفهٔ انتشارات می‌گشتن. لبخند می‌زنم؛ به یاد راه رفتن زیاد و کولهٔ سنگینم و درد کمر و پام. لبخند می‌زنم؛ به یاد لحظه‌ای که امید صباغ نو و محمد شیخی رو از نزدیک
چرا بعضی هامون میخایم بقبه راضی باشن و خودمون رو فراموش میکنیم.؟؟
اگ همه آدما باید یک جور زندگی میکردن که کلا از بدو تولد همه باید شبیه هم میشدیم!!! وقتی حتی اثر انگشت هم عین هم نداریم پس زندگی ماهم اصلا عین هم نیست!! 
هر کس را بهر کاری ساختند...
پیدا کنید که برای چی به این دنیا اومدین.....
میدونی چیه ؟ دلم می‌خواد فقط بخوابم 
اخه تو شرایط فعلی تنها جایی هست که میتونم ببینمت و بکشن کنم ...
عذاب جهنم رو لحظه لحظه میکشم ...
ثانیه های نبودنت ...
با خوندن پیام های قدیمی مون و گوش دادن وویس هات چشمامو میبندم و به محض باز شدن چشمام بازم شروع می‌کنم به خونم پیام هامون ...
چه قدر دیگه با اشک بخوابم و با بغض بیدار بشم تا بیایی ؟؟؟؟
راه رفتن خوب است، همیشه خوب بوده است !همیشه به درد می‌خورد ...وقتی که فقیری و کرایۀ تاکسی گران تمام می‌شود.
وقتی که ثروتمندی و چربی‌های بدنت با راه رفتن آب می‌شود.
اگر بخواهی فکر کنی می‌توانی راه بروی،
اگر بخواهی از فکر خالی بشوی باز هم باید راه بروی ...!برای احساس کردن زندگی در شلوغی خیابان‌ها باید راه بروی
و برای از یاد بردن آزار و بی مهری مردم باز هم باید راه بروی ...!وقتی جوانی. وقتی پیری. وقتی هنوز بچه‌ای هر توقف یعنی یک چیز خوشمزه و و برای

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها